50سال بعد، خبر ساعت 20:30 ......
سلام و صلوات بر محمد وال محمد... اخبار امشب را به صمع و نظرتان میرسانیم......:
* قیمت هر سکه طلا امروز در بازار با 60 میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.
* با مسدود شدن سایت قرآن دات کام تعداد سایتهایی که هنوز فیلتر نشده اند به سه عدد رسید.
* برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت. علی دایی: هلوز قثد ندالم که از دنیای فوتبال خداحافثی کنم و شلایط خوبی بل تیم ملی حاکم اثت ...... به قولی......
* دولت موفق شد نرخ تورم را کاهش داده و آنرا از 63% به 62.5% برساند.
* یکصد و شصت و سومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصد و سی و دومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود.
* به علت اتمام ذخایر نفت و گاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند.
* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح و اصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از 50 سال به 45 سال کاهش دهد.
* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد و دیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.
* شورای نگهبان 2999 نفر از 3000 کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد.
* روئسای جمهوری اسلامی انگلیس و جمهوری اسلامی چین از عمل نشدن و عدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند.
* 70 درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالیست که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد.
* نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.
* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم.
* شرکت ایرباس، طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها 70 سال پیش از رده خارج شده اند !
خدایا !
کودکان گل فروشت را می بینی ؟!
مردان خانه به دوش
دختران تن فروش
مادران سیاه پوش
واعظان دین فروش
محرابهای فرش پوش
پسران کلیه فروش
زبانهای عشق فروش
انسانهای آدم فروش
همه را می بینی ؟!
می خواهم یک آسمان کلنگی بخرم !!
دیگر زمینت بوی زنگی نمیدهد ..... !
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد ..... !
بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم. گودیوا قبول میکنه. خبرش در شهر میپیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همهی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینهاش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجرهها رو هم بستند! در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است.
|
مرد درحال تمیز کردن ماشین بود که متوجه شد پسر ۸ ساله اش بر روی ماشین خط می اندازد
مرد با عصبانیت چندین مرتبه ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک انگشتانش را از دست داد
کودک پرسید: «پدر انگشتانم کی رشد می کند؟»
مرد نمی توانست سخنی بگوید به سمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد کردن ماشین و چشمش به خراشیگی کودک خورد که نوشته بود: «دوستت دارم پدر»
شاعر بی پول
یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ثالث گفت: من همین حالا سی تومن پول احتیاج دارم. اخوان جواب داد: من پولم کجا بود؟ برو خدا روزی ات را جای دیگری حواله کند.
نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد. اخوان گفت این پول چیه؟ تو که پول نداشتی. نصرت رحمانی گفت: از دم در، پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم. چون بیش از سی تومن لازم نداشتم، بگیر؛ این بیست تومن هم بقیه پولت! ضمنا، این خودکار هم توی پالتوت بود !!
میرسونمت
یک شب که باران شدیدی میبارید پرویز شاپور از شاملو پرسید: چرا اینقدر عجله داری؟
شاملو گفت: می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم.
پرویز شاپور گفت: من میرسونمت.
شاملو پرسید: مگه ماشین داری؟
شاپور گفت: نه ! اما چتر دارم !
مراعات همسر
همسر حمید مصدق -لاله خانم - روی در ورودی سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود: حمید بیماری قلبی دارد. لطفا مراعات کنید و بیرون از خانه سیگار بکشید. خود حمید مصدق هم می آمد بیرون سیگار میکشید و میگفت: به احترام لاله خانم است !
![]() «رحیم ایروانی» موسس و بنیانگذار گروه کارخانجات ملی بود. وی در یکی از سال های دهه 30 به چکسلواکی سفر کرد که حاصل این سفر آوردن دو کارشناس و یک دستگاه اتوکلاف به ایران بود. تولید این نوع کفش در مقایسه با نمونه خارجی 10تومانی اش 3 یا 4 تومان هزینه داشت.
وی بعدها زمینی در مهرآباد خرید. وسعت این زمین 700 متر بود که 400 متر بنای ساختمانی داشت. ایروانی کارش را تنها با35 نفر کارگر آغاز کرد. ایروانی بعد از آغاز به کار کارخانه ، با خرید ماشین دوخت از پارچه های ایرانی استفاده کرد و کارخانه ای به نام ولکو نیز حاضربه سرمایه گذاری و آوردن فناوری به ایران شد. این کارخانه در ابتدا 150 زوج محصول داشت. کارخانه، کفش ملی نام گرفت که ملی شدن نفت را در ذهن مردم و مشتریان تداعی می کرد . رحیم ایروانی با خرید تعداد زیادی از خانه های مهرآباد کارخانه خود را گسترش داد. او در یکی از زمین هایی که خریده بود مسجدی را نیز احداث کرد . تا سال 1337 در ایران کفش های چرمی تولید نمی شد اما بعد از این سال،به دنبال تاسیس کارخانه های چرم ، تولید کفش چرم نیز در کفش ملی آغاز شد. در این زمان رقبای عمده کفش ملی کفش های وارداتی بودند که از چکسلواکی وارد می شدند.از سال 47 به بعد در کنار تولید کفش محصولاتی مثل جوراب ، توید آستر و بند کفش و مواردی دیگر اقدام نمود. در سال 47 بعد از موفقیت تولید کفش در مهرآباد جنوبی مرحله سوم توسعه صنعت کفش ایران در کیلومتر 18 جاده قدیم کرج در اسماعیل آباد شروع شد. وی زمینی به مساحت 400هزار متر خرید و پارک صنعتی کفش ملی فعالیت خود را رسما در اوایل سال های دهه 50 آغاز کرد. در این زمین نقشه احداث 400 خانه سازمانی برای کارگران در نظر گرفته شده بود. او با احداث این خانه ها به دنبال کاهش هزینه رفت و آمد کارگران و هزینه نقل و انتقال آنان بود. در کارخانه کفش ملی تا سال 1350 انواع مختلفی از کفش مثل کفش ورزشی ، کفش برای روزهای بارانی،چکمه،پوتین،دمپایی،کفش کتانی،کفشهای بچه گانه و کفش ایمنی تولید می شد. به تدریج گنجایش کارخانه مهرآباد زیاد شد به طوریکه روزانه 12هزار و 500 جفت کفش در کارخانه کفش ملی توسط 2هزار و 500 کارگر استخدام شده تولید می شد. ایروانی طی سال های 1335 تا 1357 بیش از 50 شرکت صنعتی و تجاری تاسیس و در زمینه تولید انواع کفش در بیش از 25 شرکت صنعتی با شرکای داخلی و خارجی مشارکت داشت. جالب است بدانید که رحیم ایروانی در سال 1343 شرکتی به نام شرکت کانون مشاوره اقتصادی را به منظور تربیت و پرورش 22 کودک دو ماهه تا 2ساله تاسیس کرد تا در آینده این کودکان از مدیران بنگاه های صنعتی او بشنود.قرار بر این شد قسمت عمده بودجه کانون به مصارف تحصیلی این اطفال برسد و لوازم خوارک پوشاک و وسایل زندگی ساده و کم خرج باشد. همچنین هیچ کدام از این اطفال نیز پس از رسیدن به سن 18 سالگی هیچ تعهدی نسبت به کانون ندارند و مختارند که هرجور که خواستند در اجتماع زندگی کنند.فقط انتظار موسسه این است که نسبت به تحصیل جدی باشند و تمسک به دین اسلام و حسن اخلاق را پیشه خود سازند.با وقوع انقلاب اسلامی ایروانی این کودکان را که آن زمان 14 تا 16 ساله بودند با خود به خارج از کشور برد . در سال 57 سرمایه گذاری شرکت در مقایسه با سال 1355 به میزان 741 میلیون ریال افزایش یافت . ایروانی علاوه بر تاسیس فروشگاه کفش کلی در سراسر کشور ویکسان سازی قیمت ها در فروشگاه های کفش ملی توانست به کشورهای اروپای شرقی و شوروی نیز کفش صادر کند. در کارخانه کفش ملی طی 30 سال بیش از 10 هزار نفر در کارخانه مشغول به کار بودند. شرکت کفش ملی با وقوع انقلاب مصادره و ملی شد و متاسفانه به دلایلی مثل ضعف مدیریت و واگذار نکردن آن به بخش خصوصی متحمل 4 میلیادر زیان خالص و 800میلیون تومان زیان انباشته شد. ایروانی بعد از 25 سال مصادره کارخانه با روی کار آمدن هر مدیر جدیدی به وی تلفن می زد و انتصابش را به مدیریت تبریک می گفت و او را به حفظ شرکت تشویق می کرد زیرا معتقد بود که چند هزار نفر از این طریق زندگی می کنند. ایروانی تا سال 57 در ایران زندگی می کرد و بعد از آن با مهاجرت اجباری به آمریکا رفت.
وی ابتدا کارخانه کفش و چرمسازی را در بوستون آمریکا تاسیس کرد و سپس در قاهره کارخانه کفش استاندارد را تاسیس کرد. رحیم ایروانی سرانجام در 12 بهمن 84 بعد از یک روز کامل کاری درگذشت. اکنون فروشگاه های کفش ملی به عرضه تولیدات صنایع کوچک و دیگر کارخانه ها تبدیل شده اند. پارک صنعتی کفش ملی نیز انبار شرکت های خودرو سازی است.هم اکنون بعد از 32 سال،از پرسنل 10 هزار نفری گروه کفش ملی تنها 700 نفر باقی مانده اند که در کفش گنجه و بخش های بازرگانی مشغول به کار هستند |
قويترين آدم جهان زن ايرانيه که با وجود تجاوز فردی و گروهی
و اسيد پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خيابونی و زور گيری و
قتل و هزار خطر ديگه ,هنوزم تو اين مملکت درس ميخونه ،ورزش ميکنه ،
رانندگى ميکنه ، کار ميکنه ، عاشق ميشه ، أعتماد ميکنه ،مادر ميشه
و به بچه اش ياد ميده آدم باشه !
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..
بیش از نیمی از آب کارون فاضلاب است
موضوع آلودگی و کیفیت نامطلوب آب رودخانه کارون که بارها از سوی مسئولان شهری و محیط زیست استان مطرح شده این روزها شرایط بحرانی را پیش رو ترسیم میکند.
به گفته دلاور نجفی معاونسابق محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، نیمی از آب رودخانه کارون فاضلاب است که این مسئله وضعیت نامناسبی را در منطقه موجب شده است .
در حالی که به گفته مسئولان شهری بارها و بارها درخصوص وضعیت بحرانی این رود خانه به دلیل ورود روزانه بیش از 300 هزار مترمکعب فاضلاب به درون رودخانه هشدارهایی داده شده است اما تاکنون اقدام جدی برای رفع این معضل اساسی صورت نگرفته است.
رود خانه کارون در مسیر شهرهای دزفول، شوشتر، ملا ثانی، اهواز، آبادان و خرمشهر واقع شده و سالهاست که محلی برای تخلیه فاضلاب این شهرها شده است.
در این میان شهر اهواز با یک میلیون و300 هزار نفر جمعیت بیشترین سهم را در آلودگی حوزه آبریز کارون دارد بهطوری که به گفته قاسم حمادی – عضو شورای اسلامی شهر اهواز – سهپنجم از فاضلاب ورودی به کارون سهم شهر اهواز است.
در حالی که دلاور نجفی از آلودگی 50 درصدی آب رودخانه کارون خبر میدهد اما حمادی این مقدار را بیش از 70 درصد دانسته و میگوید: این رودخانه تبدیل به جوی بزرگی از فاضلابهای شهری، صنعتی، بیمارستانی و زهآب کشاورزی شده است که در این میان بیشترین سهم، از آن آلودگیهای کشاورزی است.
یک کارشناس محیط زیست در خوزستان نیز با تایید این مطلب سهم آلودگیهای ناشی از زهآب کشاورزی را 52 درصد دانسته و میگوید: ورود سالانه بیش از 2 میلیارد متر مکعب آلودگیهای ناشی از مزارع کشاورزی باعث شده بیشترین حجم آلودگی ناشی از این بخش باشد، البته 27 درصد فاضلاب شهری، 18 درصد فاضلاب صنعتی و 3 درصد متفرقه هم منابعی از آلودگی هستند.
سرازیر شدن روزانه 300 هزار مترمکعب فاضلاب اعم از شهری، صنعتی و کشاورزی به کارون این رودخانه را به استخری بزرگ از فاضلاب تبدیل کرده است بهگونهای که به گفته کارشناسان، ماهیان هم در مقابل آلودگی آن، کمطاقت شدهاند.
علاوه براین از آنجایی که کارون بهعنوان اصلیترین منبع تامینکننده آب شرب مردم اهواز مطرح است آلوده بودن آن به 3 نوع آلودگی میکروبی، آلودگی ناشی از فلزات سنگین ( سرب، کادنیوم، سیانور و آرسنیک ) و آلودگیهای ناشی از سموم دفع آفت سلامت مردم این شهر را با خطرات جدی مواجه کرده است.
صغری رستمی – کارشناس محیط زیست - درباره تاثیرات این نوع آلودگیها میگوید: با توجه به نوع آلودگیهای موجود شاهد تاثیرات متفاوتی خواهیم بود. بهطور مثال اثرات آلودگیهای میکروبی آنی و به شکل بیماریهای ویروسی و باکتریایی است این درحالی است که آلودگیهای ناشی از سموم دفع آفت و فلزات سنگین به خاطر تجمع تدریجی در بدن در بلندمدت و به شکل جهش زایی (انتقال به نسلهای آینده) و بعضا سرطان زایی بروز خواهد کرد.
گفته میشود آلودگی موجود در آب در حدی است که تمامی شهروندان اهوازی از سامانه تصفیه آب در منازل خود استفاده میکنند.رستمی میگوید: اگرچه بکارگیری این دستگاهها در تقلیل آلودگیهای فلزات سنگین و سموم دفع آفت مؤثر خواهد بود اما اگر آلودگی از نوع میکروبی باشد دفع آن از طریق این سامانهها تایید نشده است.
به عقیده کارشناسان استفاده از این دستگاهها نه تنها مفید نبوده بلکه تا حد زیادی املاح معدنی موجود در آب را کاهش خواهد داد بهطوری که املاح موجود در آب پایینتر از حد استاندارد قرار میگیرد.
حمادی با انتقاد از برداشتهایی که در سرچشمه رود کارون صورت میگیرد و به اصفهان و یزد منتقل میشود میگوید: مردم شهر اهواز و دیگر شهرهای استان باید از آبی با بالاترین درصد آلودگی استفاده کنند و در مواردی مجبور باشند از بطریهای آب معدنی در میهمانیها و مراسم خود استفاده کنند این درحالی است که استانهای بالادست که به هیچ عنوان در مسیر حوزه آبریز کارون نیستند با منحرف کردن آب به سمت استانهای خود و با صرف هزینههای سنگین از آن بهرهبرداریمیکنند.
او ادامه میدهد: منحرف کردن آب در خلاف جهت و به سمت سر بالایی هزینههای هنگفتی در بر دارد اما با این وجود، همچنان برداشتهاییغیر منصفانه صورت میگیرد این در حالی است که میتوان این هزینهها را برای جلوگیری از ورود فاضلاب به رودخانه و تصفیه اصولی آب شرب مردم انجام داد.
رشد سریع جمعیت و گسترش افقی شهرها، ناتوانی در پوشش مشترکان و شهروندان توسط شرکت آب و فاضلاب، بالا بودن سطح آبهایزیر زمینی و ویژگیهای خاک، هزینه بالای احداث شبکههای انتقال آب و فاضلاب، عدمتخصیص بودجه کافی به شرکتهای آب و فاضلاب، استقرار نامناسب صنایع در محدوده شهری و عدمتمکین واحدهای بزرگ صنعتی از قوانین و مقرراتزیست محیطی از عوامل بالا بودن آلودگیهای ورودی به کارون عنوان میشود.
سه روز قبل يك پسر 16 ساله با يك تفنگ پلاستيكي و يك چاقو وارد «بانك صادرات سيرجان» شد و قبل از سرقت بانك، دستگير و بلافاصله روانه زندان شد. او چند هفته بعد از برملا شدن نقش «بانك صادرات ايران» در اختلاس سه هزار ميليارد توماني، به شعبه كوچكي از همان بانك در سيرجان حمله كرد، اما براي هر منظوري كه داشت، ناكام ماند. شايد قوه قضائيه اين پسر نوجوان را به جرم اقدام به سرقت، به «قطع دست» محكوم كند.
همانند كارگر جواني كه مهرماه پارسال به يك قنادي در تهران دستبرد زد و چهار ميليون تومان از صندوق آن برداشت و سه ميليون آن را بين ساير كارگران قنادي تقسيم كرد و بابت همان يك ميليون توماني كه بابت حقوق ماهانه خودش برداشت، به حكم «قطع يد» محكوم شد.
و يا مانند آن جوان مشهدي كه همان پارسال، دستش را به جرم «اخذ مال نامشروع از طريق سرقت» در زندان مشهد قطع كردند و محمد ذوقی، دادستان مشهد گفت: «عمل یک سارق می تواند در شرایطی از مصادیق "جرم محاربه" باشد که مجازات سنگین "اعدام" را در پی خواهد داشت ولي در سرقت هایی که مصداق محاربه نباشد، با يك درجه تخفيف(!) و بر اساس قانون مجازات اسلامی و آیه ۳۸سوره مائده قرآن: «اصل بر قطع ید سارق است».
نسل سوخته اي كه هيچ آينده روشني در مقابل خود نمي بينند و همين امسال «هفت ميليون نفر» ديگرشان، «ترك تحصيل» كردند و از گردونه باطل تحصيل در سرزميني كه «علم و هنر» در آن هيچ فضيلتي ندارد، خارج شدند.
اين سرنوشت دزدان كوچك سرزمين ماست. سرزميني كه دزدهاي بزرگ، نه تنها از پيگرد قانوني مصون هستند، بلكه جزو «بزرگان» و «محترمين» جامعه جاي دارند.
و اين است سرنوشت بخش زيادي از نوجوانان و جوانان سرزمين من. كساني كه يا در كوههاي مرزي «كولبري» (قاچاق خرده كالا) مي كنند و عاقبت شكار تك تيراندازهای نیروی انتظامی مي شوند. و يا گرفتار باندهاي مواد مخدر و يا بالاخره روزي رگ دستان خود را با تيغ عصيان، چاك مي دهند و در خاموشي و تنهايي مي ميرند.
اول مهرماه 1352 دبستان ملی شمس داوری مسجدسلیمان
کلاس :اول ( ب )
معلم : آقای بهرام حیدرخانی
ناظم : آقای بهرام بخشنده فر
رئیس دبستان :خانم صباح
1- سعید شاهرخی 2 _امید لیاقتی
3_ علی اکبر شهبازی 4_ آرش حاجیان
5_ سیامک راکیان 6_ رامان رامسین
7_ امید مرادی 8_بهروز گودرزی
9_ شهید شاهپور احمدخسروی 10_ آرش خرم نیا
11_ عباس شریفی 12_ علیرضا حاجی زاده
13_سیما عیدیوندی 14_ کتایون مقدم
15_ نجوا سالاری 16_ مهشید رونق
17_ ماندانا کایدی 18_ ویدا کربلایی
19_ فرحناز عزیزدوست 20- مهناز بابااحمدی
21_پریوش علیخانی 22_ سهیلا پرند
23_ بهنام تاجمیری 24- محمودرضا حسن زاده
25_ انوشه مکوندی 26_ فرنوش هیهاوند
27_ احمدرضامرادحاجتی 28_فرشته شوشتری
رضا چاچا در سال 1322 در اهواز به دنیا آمد و علاقه فراوانی به فوتبال داشت. ابتدا توپ جمع کن بود ولی خیلی زود با رفتن به یک دوره آموزش آمادگی جسمانی به عنوان ماساژور وارد تیمهای فوتبال شد. اوماساژوری تیمهای خوزستانی، تیم پاس تهران و تیم ملی را در کارنامه خود دارد.
زمانی در کنار رودخانه کارون در زمینهایی که بعدها به زمینهای خاکی رضا چاچا معروف شد، فوتبال بازی می کرد و بازیکن قابلی بود اما نتوانست به عنوان بازیکن فوتبال برای خود اسم و رسمی به هم بزند ولی به عنوان ماساژور با خیلی از بزرگان فوتبال ایران کار کرد.
خودش در این زمینه می گوید: زمانی که حشمت مهاجرانی و حسن آقای حبیبی در تیم ملی مربی بودند، من در کنار آنها بودم. حتی با تیم ملی به جام جهانی 1978 آرژانتین نیز رفتم.
رضا چاچا سالهای سال در کنار فوتبال بود و برای خیلی از فوتبال دوستان و بازیکنان و مربیان فوتبال،شناخته شده بود اما به ناگاه ورق برای آقا رضا برگشت و او را از آن همه معروفیت به زیر انداخت.
وی در این خصوص عنوان می کند: حدود 30 سال سن داشتم که ناگهان چربی بدنم به شدت بالا رفت هرچه عمل جراحی کردم فایده نداشت و هر روز چاقتر می شدم تا اینکه ادامه کار برای من میسر نبود و من هم خانه نشین شدم. آن موقع که این اتفاق برای من افتاد به عنوان ماساژور در تیم ملی فعالیت می کردم.
اکنون رضا چاچا در سن 66 سالگی بی کس و تنها است و گوشه چشمی به کمکهای برخی بازیکنان با معرفت فوتبال خوزستان دارد. او در بیشترمسابقات تیمهای خوزستانی در لیگ برتر و حتی لیگ دسته اول در ورزشگاه حاضر می شود و معمولا قبل از هر بازی وسط زمین فوتبال دست به انجام حرکات موزون می زند و هواداران را به وجد می آورد.
وی درخصوص وضعیت فعلی خودش می گوید: "آدمها عوض شده اند دیگر بازیکنان فوتبال مثل سابق لوطی نیستند. چند سال پیش در گوشه ای از استادیوم تب و لرز گرفتم و افتادم یه گوشه ولی کسی نگفت این بابا کیه؟ اما همون موقع رادیوهای بیگانه اعلام کردند که ماساژور سابق تیم ملی در ورزشگاه سکته کرد".
رضا چاچا با وضعیت تاسف برانگیز فعلی خود باز هم می گوید از مسئولان و بازیکنان انتظاری ندارم. ولی کیست که نداند رضا حتی جایی برای خوابیدن ندارد و به شدت به مراقبت و رسیدگی احتیاج دارد. در سرمای سوزناک و گرمای وحشتناک خوزستان او در خیابانهاست و چشم انتظار کمک مردم عابری که شاید رضا چاچا تداعی کننده خاطرات نوستالژیک جوانی آنهاست، نشسته است.
رضا هم زخم خورده این فوتبال پرطرفدار است و فوتبال روی بی رحم خود را به رضا نشان داده است. شاید اگر آقا رضا به جای حضور در تیم ملی و سایر تیمهای فوتبال حتی نگهبان یا سرایدار یک شرکت دولتی بود هم اکنون وضعی به مراتب بهترداشت چرا که می توانست از مزایای بیمه و حقوق کافی بهره مند باشد.
اگر رضا چاچا را به عنوان مردی از نسل سوخته فوتبال معرفی کنیم حرفی به خطا نزده ایم به همین دلیل باید با فرهنگسازی گسترده برای نوجوانان عاشق فوتبال، کاری کنیم که آنها نگاهی منطقی به این رشته جذاب و گاهی بی رحم داشته باشند و در آینده با کوچکترین حادثه ای به نسل سوخته فوتبال ملحق نشوند.
دفعه اول تو کوچه دیدمش گفت: داداشی میای بازی کنیم؟بعد اینکه بازیمون تموم شد گفت: تو بهترین داداش دنیایی..
وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم چشمم همش اونو میدید و میخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم، دوسش دارم؛ اما اون گفت: تو بهترین داداش دنیایی..
وقتی ازدواج کرد من ساقدوشش بودم بازم گفت: تو بهترین داداش دنیایی.. و وقتی مرد من زیر تابوتشو گرفتم مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه میگفت: تو بهترین داداش دنیایی..
چند وقت بعد وقتی دفتر خاطراتشو خوندم دیدم نوشته: عاشقت بودم، دوستت داشتم؛ اما میترسیدم بگم. برا همین میگفتم تو بهترین داداش دنیایی!!
زنده باد مردانی که مانند مولایشان علی وقتی میخواهند به فقرا کمک کنند,شبها نانی در دست میگیرند و چهره پنهان می کنند تا فقرا از فقر خود خجالت نکشند
زنده باد آقای وزیر که چنین به فکر فقرا هستید
زنده باد خدمتگذاران ملت که دخترکان معصوم و فقیر يك مركز نگهداري ايتام و كودكان بي سرپرست را جلوی دوربین به صف می کشند تا وزیری بسته دوهزارتومانی را به دست بگیرد و وقتی عکاس شروع کرد به عکاسی کردن ، با لبخندی که به زور روی لب هایش ماسیده است ، پول بدهد به بچه ها و مدیر موسسه به بچه ها بگوید : بچه ها لبخند بزنید ، دارند عکس می گیرند. لبخند بزنید تا آقای وزیر نشان بدهد که تا چه حد فرزندان ایران زمین را دوست می دارد
ما ویدیو نداشتیم, ما ماهواره نداشتیم, ما خیلی قانع بودیم به خدا
صحنه دارترین تصاویرعمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش زبان ,
هرگزنخواب کورش
دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید،
البرز لب فرو بست
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند،
آسان رهید و بگریخت
گرز گران ندارد
زاینده رود خشکید
نقش جهان ندارد
نامی دگر نهادند
تیر و کمان ندارد
بر کام دیگران شد
دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
دارا جهان ندارد
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش،
ای مهرآریایی